loading...
LIVE 4 LOVE
آخرین ارسال های انجمن
M.JAFARI بازدید : 43 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)
آن صبح سرد سوم دی ۱۳۶۰، فقط دوست داشتم به تکه ابری که در لحظه‌ی طلوع صورتی شده بود نگاه کنم. ما پشت سر هم از شیب تپه ای بالا می رفتیم و من به بالا نگاه می کردم که ناگهان رگبار گلوله از روی سینه ام گذشت. من به پشت روی زمین افتادم، شش هایم داغ و پر از خون شدند و بعد از سه دقیقه،‌در حالی که هنوز به ابر نارنجی و صورتی نگاه می کردم، مردم. هیچ وقت کسی را که از پشت صخره‌ های بالای تپه به من شلیک کرده بود، ندیدم. شاید سربازی بیست ساله بود، چون اگر کمی تجربه داشت، میان سه استوار و دو ستوان که در ستون ما بود، یک سرباز صفر را انتخاب نمی کرد.
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این وب رو برای عاشقای واقعی راه اندازی کردیم امیدوارم که مطالبمونو به دردتون بخوره. لطفا برای منم دعا کنید به عشقم برسم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    به نظر شما عشق دلیل میخواهد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 61
  • بازدید ماه : 65
  • بازدید سال : 95
  • بازدید کلی : 6,301